مسیر سعادت

مسیر سعادت

دارد زمان آمدنت دیر می شود / دارد جوان سینه زنت پیر می شود
مسیر سعادت

مسیر سعادت

دارد زمان آمدنت دیر می شود / دارد جوان سینه زنت پیر می شود

کلاه و حیله شرعی! مثبت یا منفی؟


http://s4.picofile.com/file/7811291070/hilehayesharei.jpg

بحثى هر چند فشرده پیرامون حیله و کلاه شرعى لازم است; توجّه فرمایید: حیله در اصل به معناى چاره جویى است، که گاه مثبت است و گاه منفى.

  الف) حیله هاى منفى

حیله منفى در جایى به کار مى رود که شخص مى خواهد حقّى را باطل یا باطلى را حق جلوه دهد; مانند کارى که نمرود طغیانگر در برابر استدلال هاى قوى حضرت ابراهیم(علیه السلام) انجام داد. نمرود به حضرت ابراهیم(علیه السلام) گفت: این خدایى که مردم را به پرستش او دعوت مى کنى کیست؟

 

 حضرت فرمود: خداى من کسى که جان انسان ها را مى گیرد و به آنها جان مى دهد (یُحْیِى وَیُمِیت) نمرود گفت: من هم جان مى دهم و جان مى ستانم.
سپس دستور داد دو زندانى محکوم به اعدام را حاضر کردند، یکى را آزاد کرد و دیگرى را گردن زد!(1) نمرود براى این که حق را باطل جلوه دهد به این چاره جویى منفى و کلاه شرعى متوسّل شد; هر چند حضرت ابراهیم پاسخ دیگرى داد که او مات و مبهوت شد (فبهت الذى کفر) حضرت فرمود: خداى من کسى است که هر روز خورشید را از مشرق مى آورد و در مغرب پنهان مى کند. اگر راست مى گویى که تو خدایى، کارى کن که فردا خورشید از مغرب طلوع و در مشرق غروب کند. نمرود با شنیدن این استدلال قوى، محکوم و منکوب و مبهوت شد.(2)
خلاصه این که حیله منفى در جایى به کار مى رود که مى خواهند حقّى را باطل، یا باطلى را حق کنند.
 
ب) حیله هاى مثبت
گاه حیله هایى به منظور انجام حق و ابطال باطل به کار برده مى شود; که این گونه حیله ها مشروع است. مثلاً حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) هنگامى که قصد داشت از محاصره مشرکان در مکّه خارج شده و به مدینه هجرت کند دو کار انجام داد:
1. نخست این که از حضرت على(علیه السلام) خواست بجاى او در بسترش بخوابد تا دشمن متوجّه خروج پیامبر(صلى الله علیه وآله) از خانه نگردد. على(علیه السلام) عرض کرد: آیا با این کار شما به سلامت خواهید رفت؟ فرمود: بله; على(علیه السلام) گفت: این کار را خواهم کرد و براى آن سجده شکر بجا آورد که جانش سپر بلاى جان پیامبر(صلى الله علیه وآله) خواهد شد. این نوعى حیله و چاره جویى مثبت است.
2. حضرت براى گم کردن ردّ پاى خویش و گمراه کردن دشمن بجاى این که به سمت شمال مکّه، که مدینه در آن سمت قرار داشت، برود بر خلاف مسیر به سمت جنوب مکّه حرکت کرد و در غار ثور پناه گرفت. این نیز نوعى چاره جویى براى فرار از دست دشمنان بود و در حقیقت براى ابطال نقشه هاى شوم و باطل دشمنان اسلام صورت گرفت و اشکالى ندارد.
 
کلاه شرعى چرا؟
بعضى افراد در پى کلاه شرعى هستند، چنین افرادى به دو منظور دست به این کار مى زنند؟
1. به قصد فریب مردم; همان گونه که نمرود مى خواست مردم را بفریبد و همچنان بر گرده آنها سوار باشد. یا فرعون مى خواست مردم را گول بزند و همچنان به عنوان خدا او را پرستش کنند. لذا در مقابل دعوت هاى حضرت موسى به یکتاپرستى، خطاب به وزیرش هامان گفت: برج بسیار بلندى بساز تا شاید خداى موسى را در آسمانها بیابم. در حالى که او به خوبى مى دانست که این سخن اشتباه است، ولى براى فریب مردم دست به این حیله زد.
2. به قصد فریب خود; شاید داستان زلیخا از همین قبیل باشد. زنان اشراف و بزرگان مصر را جمع کرد و به همه آنها ترنج و چاقویى داد و گفت: «هر زمان یوسف وارد شد ترنج ها را پوست بکنید» و آنها با ورود یوسف(علیه السلام) به جاى ترنج ها دستان خود را بریدند; زلیخا به این وسیله مى خواست از عذاب وجدان رهایى پیدا کند. ولى در حقیقت خود را فریب داد و کوس رسوایى خویش را در سراسر مصر به صدا درآورد.
نمونه دیگر، بانک ها و صندوق هاى قرض الحسنه اى است که سودهاى نامشروع 26% یا مقدارى کمتر یا بیشتر را به عنوان کارمزد مى گیرند در حالى که کارمزد 2% و حداکثر 4% است. اینها چون نمى توانند در کشور اسلامى صریحاً رباخوارى کنند با این کلاه شرعى (که در حقیقت کلاهى بر سر خودشان مى گذارند) زیرا اموال و دارایى خود را آلوده به حرام مى کنند) گرفتار حیله شرعى مى شوند، و بدین وسیله باطلى را حق جلوه مى دهند. چنین افرادى مرتکب دو گناه مى شوند: یکى رباخوارى و دیگرى ریاکارى!(3)
 
پیش بینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره حیله هاى منفى آخرالزمان
حضرت على(علیه السلام) در حال سخنرانى(4) بود که شخصى برخاست و از حضرت پرسید: اى امیرمؤمنان! ما را از فتنه و مفهوم آن آگاه کن. آیا در این باره چیزى از پیامبر اسلام شنیده اى؟ حضرت فرمود: هنگامى که آیه شریفه (الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ)(5) نازل شد، دانستم تا زمانى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در بین ماست فتنه اى بر ما نازل نمى شود. سپس از حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)پرسیدم: منظور از این فتنه که در آیه شریفه آمده چیست؟ حضرت فرمود: اى على! امّت من بعد از من در بوته آزمایش قرار مى گیرند. از حضرت پرسیدم: اى پیامبر خدا! مگر در جنگ اُحد، پس از آن که عدّه اى از مسلمانان (پاکباخته و خالص نظیر حمزه سیدالشهدا) به شهادت رسیدند و من از این که به فیض شهادت نایل نشده بودم ناراحت شدم به من نفرمودى: «تو را به شهادت بشارت مى دهم و تو سرانجام شهید خواهى شد؟» حضرت فرمود: آنچه گفتم صحیح است (و تحقّق خواهد یافت) ولکن بگو بدانم در آن لحظه چگونه صبر و تحمّل خواهى کرد؟ عرض کردم: چنین موردى از موارد صبر نیست، بلکه بشارت محسوب مى شود و جاى شکر دارد (شهادت نعمت است نه مصیبت) سپس حضرت فرمود: «یَا عَلِیُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَیُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ، وَ یَمُنُّونَ بِدِینِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَ یَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ یَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَ یَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْکَاذِبَةِ، وَ الاَْهْوَاءِ السَّاهِیَةِ; على جان! این مردم بعد از من به وسیله اموال و ثروتشان آزمایش مى شوند، و دیندار بودن را منّتى بر خدا قرار مى دهند و با این حال انتظار رحمتش را دارند، و از قدرت و خشمش خود را در امان مى بینند. محرمات الهى را به وسیله شبهات دروغین و غیر واقعى و هوس هاى غفلت زا حلال مى شمرند».
حضرت رسول پس از بیان مطلب کلّى و اجمالى در مورد فتنه هاى آخرالزمان، به سه مصداق در مورد آن به صورت خاص اشاره مى کند. توجّه فرمایید:
1. «فَیَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِیذِ; با نام «نبیذ» آلوده شراب خوارى مى شوند» زمانى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و مسلمانان از مکّه به مدینه هجرت کردند، آب مدینه که سنگین تر از آب مکّه بود با دستگاه گوارشى آنها سازگار نبود و آنها را اذیت مى کرد. حضرت براى رفع این مشکل، دستور داد در هر ظرف بزرگ آبى چند عدد خرما بیندازند به گونه اى که آب مضاف نشود. سپس از آن آب براى نوشیدن و دیگر مصارف استفاده کنند، و با این کار سنگینى آب مدینه از بین رفت. امّا عدّه اى، از این چاره جویى مثبت حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) سوء استفاده کرده و مقدار زیادى خرما در آب ریختند که پس از مدّتى تبدیل به شراب شد و آن را به عنوان نبیذ خوردند. حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) در حیات خویش پیش بینى کرد که مسلمانان بعد از وى گرفتار چنین کلاه شرعى منفى و ناپسندى شوند و در قالب نبیذ و مانند آن، آلوده شراب خوارى شوند.
2. «وَ السُّحْتَ بِالْهَدِیَّةِ; و رشوه را به نام هدیه حلال خواهند شمرد».
اکنون در گوشه و کنار جامعه با این پدیده شوم مواجه هستیم، که برخى از افراد ضعیف الایمان رشوه خوار یا رشوه دهنده، در پوشش «هدیه»، «کادو»، «زیرمیزى»، «حقّ و حساب» و مانند آن، آلوده این گناه بزرگ مى شوند. اشعث بن قیس منافق(6) در عصر حضرت على(علیه السلام) از این نمونه افراد بود. به داستان او از زبان حضرت على(علیه السلام) توجّه فرمایید:


اشعث بن قیس منافق، عامل بسیارى از مفاسد و اختلافات دوران کوتاه خلافت حضرت بود. ظاهراً اشعث با کسى اختلافى داشت، و پرونده این اختلاف نزد حضرت على(علیه السلام) بود، و قرار بود روز بعد در مورد آن قضاوت کند. حضرت مى فرماید: «از سرگذشت عقیل شگفت آورتر داستان کسى است که نیمه شب ظرفى سرپوشیده پر از حلواى خوش طعم و لذیذ به درب خانه ما آورد. ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفّر شدم. گویا آن را با آب دهان مار، یا استفراغش خمیر کرده بودند! لذا نگاه تندى به او افکندم و گفتم: «آیا این کاسه حلوا رشوه است؟ یا صدقه؟ یا زکات؟(1) على، نه اهل رشوه است تا به سبب رشوه بر خلاف حق قضاوت کند و نه اهل صدقه و زکات، که اینها بر بنى هاشم حرام است.
اشعث که از این برخورد قاطع و تند امیر زمامداران، دست و پاى خود را گم کرده بود، گفت: نه، هیچ کدام نیست، بلکه هدیه است! هر مسلمانى حق دارد به مسلمان دیگر هدیه دهد.
حضرت که چهره هزار رنگ اشعث را مى شناخت و به نیّت واقعى او واقف گشته بود، فرمود: اشعث! آیا دیوانه شده اى؟! یا عقلت را از دست داده اى؟! یا هذیان مى گویى؟! تو نیمه شب با این کاسه حلوا مى خواهى على را بفریبى و او را به ظلم دعوت کنى تا فردا به نفع تو حکم دهد! اشعث تو مرا با خود مقایسه کرده اى! بگذار تا خود را بشناسانم: اشعث این حلوا که سهل است چون این حلوایى که من دیدم، گویا با آب دهان مار مخلوط گشته )اگر چه ظاهرى زیبا دارد; ولى باطنش بسیار کثیف است. (به خدا قسم اگر آسمانهاى هفتگانه را به على دهند تا بر مورچه اى ظلم کند، چنین نخواهد کرد.
حضرت پس از بیان این داستان عجیب، جمله اى بسیار زیبا و سرشار از عدالت مى گوید که جز على کسى نمى تواند به زبان آورد، و شایسته است این جملات با آب طلا نوشته و در تمام ادارات در مقابل چشمان مسئولان نصب شود. فرمود:
«وَاللهِ لَوْ اُعْطِیتُ الاَْقالیمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ اَفْلاکِها، عَلى اَنْ اَعْصِىَ اللهَ فى نَمْلَة اَسْلُبُها جُلْبَ شَعیرَة ما فَعَلْتُهُ، وَ اِنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدى لاََهْوَنُ مِنْ وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقْضَمُها; به خداوند سوگند! اگر اقلیم هاى هفتگانه با آنچه در زیر آسمانهاست (همه جهان هستى) را به من بدهند که خداوند را با گرفتن پوست جویى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم، هرگز چنین نخواهم کرد! (چرا که) دنیاى شما، از برگ جویده اى که در دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بى ارزش تر است».(2)
3. «وَ الرِّبَا بِالْبَیْعِ; و در پوشش بیع به رباخوارى مى پردازند».(3) براى رهایى از ربا و در عین حال به دست آوردن سود مناسب، گاه مى توان از حیله مثبت استفاده کرد. مثلاً شما مى خواهید مبلغ 10 میلیون تومان وام به کسى بدهید که بعد از دو سال به شما بازگرداند و در عین حال ارزش پولتان حفظ شود. اگر 10 میلیون بدهید و 12 میلیون بگیرید ربا و حرام است امّا مى توانید معادل 10 میلیون سکّه طلا به طرف مقابل بدهید و بعد از دو سال همان مقدار سکّه از او بگیرید. به این طریق ارزش پولتان بعد از دو سال حفظ شده و آلوده به رباخوارى هم نشده اید. این حیله مثبت است. امّا آنچه که در میان بعضى مرسوم است که 10 میلیون تومان به ضمیمه یک قوطى کبریت مى دهند و بعد از مدّتى 12 میلیون مى گیرند و دو میلیون را ارزش قوطى کبریت حساب مى کنند همان رباخوارى در پوشش بیع است و جزء حیله هاى شرعى منفى و ناصحیح محسوب مى شود. چرا که یکى از شرایط معامله جدّى بودن آن است و در این جا قصد جدّى وجود ندارد و در هیچ جاى عالَم یک قوطى کبریت به دو میلیون تومان خرید و فروش نمى شود. بنابراین، اگر چاره جویى در مسیر حق و به صورت جدّى باشد اشکال ندارد، امّا آنچه به منظور باطل کردن حق و حق جلوه نمودن باطل و به صورت صحنه سازى و ظاهرسازى است، جایز نیست.
قرآن مجید که از سوى خداوند نازل شده هدفش این است که مردم را از ظلمت ها و تاریکى ها به سوى نور دعوت کند (لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ)(4) از ظلمت گناه، ظلمت جهل و نادانى، ظلمت نفاق و ظلمت اختلاف، به سوى نور توحید، حق، عدالت، اطاعت، وحدت و اتّحاد دعوت نماید. قرآن براى رسیدن به این هدف، از روش هاى متفاوتى بهره گرفته، که مى توان همه آنها را در دو روش خلاصه کرد: روش مستقیم، و روش غیر مستقیم.
1. در روش مستقیم مردم را به اشکال مختلف مورد خطاب قرار داده است. مثلاً در مورد روزه مى فرماید: «(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ);(5) اى افرادى که ایمان آورده اید! روزه بر شما مقرر شده» که در این جا مؤمنان مورد خطاب مستقیم پروردگار قرار گرفته اند. و گاه این خطاب مستقیم متوجّه عموم مردم، اعم از افراد با ایمان و غیر آنهاست. مثلاً در آیه شریفه 23 سوره یونس مى خوانیم: «(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ); اى مردم! ستم هاى شما به زیان خود شماست» خلاصه این که گاهى اوقات خداوند براى اخراج مردم از تاریکى ها به سوى نور از روش مستقیم بهره گرفته است.
2. در روش غیر مستقیم حالات انبیاى پیشین و امّت هاى گذشته و سرنوشت ظالمان و عاقبت بدکاران را بیان مى کند، تا به طور غیر مستقیم به ما بفهماند که اگر شما هم همین راه و روش را در پیش بگیرید همان سرنوشت را خواهید داشت،و از این جهت تفاوتى میان امّت هاى پیشین و امروز نیست، و بیان سرگذشت اصحاب السبت براى همین منظور است و یکى از درس هاى مهمّى که باید از این داستان گرفت موضع گیرى گروه بى تفاوت ها، و نتیجه آن است.
همان گونه که گذشت آنها براى این که خودشان را گول بزنند گفتند: «نهى از منکر تأثیر ندارد، بنابراین وظیفه اى نداریم» توضیح این که امر به معروف و نهى از منکر سه شرط دارد، که با حاصل شدن هر سه انجام آن واجب مى شود:
1. شناختن «معروف» و «منکر» از نظر موضوعى و حکمى. مثلاً اگر بخواهیم در مورد قمار نهى از منکر کنیم باید بدانیم قمار از نظر اسلام حرام است و نیز بدانیم کارى که این اشخاص انجام مى دهند قمار است.
2. احتمال تأثیر; بنابراین، اگر یقین داشته باشم امر و نهى من در فرد یا افراد مخصوصى هیچ اثرى ندارد وظیفه اى در قبال آنها ندارم. حداقل احتمال تأثیر لازم است.
3. امن از ضرر; انجام این فریضه براى مکلّف ضرر مهمّى نداشته باشد، اگر واقعاً ضرر و خطر مهمّى داشته باشد واجب نیست.
کسانى که مى خواهند از زیر بار این فریضه مهم شانه خالى کنند یکى از شرایط سه گانه را دستکارى مى کنند، و بى تفاوت هاى اصحاب السبت به سراغ شرط دوم رفته و خطاب به ناهیان از منکر گفتند: «چرا کسانى را موعظه مى کنید که (نهى از منکر در آنها تأثیرى ندارد و) عاقبت آنها هلاکت و نابودى است» یا جملاتى از این قبیل که در موارد مشابه گفته مى شود، مثل این که: «این کار مشت بر سندان زدن، و آب در هاون کوبیدن است» که البتّه این کار به منظور گول زدن خود آنها بوده، امّا ناهیان از منکر تسلیم نشدند، و گفتند ما احتمال تأثیر مى دهیم و به وظیفه خود عمل کردند و پاداش آن را گرفتند. همان گونه که بى تفاوت ها مجازات شدند.
خوانندگان محترم! مراقب باشیم خود را فریب ندهیم، و اگر خود را گول بزنیم نمى توانیم خدا را فریب دهیم. امر به معروف و نهى از منکر چنانچه با زبان خوش و توأم با ادب و احترام انجام شود غالباً اثر مى کند.

منبع:

داستان یارارن نوشته آیت الله مکارم شیرازی

نظرات 1 + ارسال نظر
جشنواره وبلاگ نویسی پنج‌شنبه 30 خرداد 1392 ساعت 02:53 ب.ظ http://basij.irib.ir

وبلاگ نویس فرهیخته ، از جنابعالی دعوت می شود تا در جشنواره وبلاگ نویسی " انتخابات تجلی حماسه سیاسی " شرکت و ثبت نام نمایید

آدرس ثبت نام:

http://basij.irib.ir/web/guest/2ndweblogFestival

آخرین فرصت : جمعه 31 خرداد

با تشکر از دعوت شما اما واقعا در عرض دو روز امکان نوشتن یک وبلاگ درخور که حق مطلب را ادا کند با موضوع فوق (انتخابات تجلی حماسه سیاسی) وجود ندارد. باز هم از ابراز لطف شما متشکرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد